یکی از جالبتربن مقالاتی که تابهحال خواندهام، توسط جین تونی قهرمان بوکس سنگینوزنان در دهه ۲۰ میلادی بود که در بارهٔ تأثیر خواندن کتاب بر تمرکز و آرامشش نوشته بود، مخصوصا قبل از مسابقه تاریخیاش با جک دمپسی. این در حالی اتفاق افتاد که طرفداران رقیبش، رفتارش و کتابخواندنش مسخره میکردند، اما تونی متمرکز و آرام ماند و در مسابقه هم پیروز شد.
همهٔ ما احتمالاً هنگام ورود به رینگ بوکس دچار استرس شدید میشویم، اما بحث به اینجا ختم نمیشود، بلکه استرس این روزها جزئی از زندگی روزمره ما شدهاست و در ابعاد مختلف به صورت افسردگی، ترس و اختلالات تمرکز خود را نشان میدهد. این مشکلات در کشورها و جوامع ثروتمندتر بیشتر دیده میشوند. بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۶ توسط سازمان Mathers and Loncer انجام شده است، تا سال ۲۰۳۰ ، اختلال افسردگی بیش از ۴۰ درصد نسبت به امراض قلبی باعث مرگ و میر خواهد شد.
حال باید این نکته را بهخاطر بسپاریم که یکی از دلایل مهم استرس، نداشتن تمرکز است که منجر به ترسی دائمی از قبول مسئولیت میشود. البته که عصر دیجیتال هم دورهٔ حواسپرتیهاست، و طبق گفتهٔ ویلیام جیمز در کتاب اصول روانشناسی (۱۹۸۰) تمرکز مهمترین جنبهٔ رشد ذهنی افراد است، مسألهای که منجر به بوجود آمدن ایدههایی همچون مدیتیشن و ذهن آگاهی شده است. تحقیقات هم این نکته را تصدیق میکنند و نشان میدهند که افراد با تمرکز بر روی کاری که به آن علاقه دارند، نسبت به رویابافی در مورد آن، احساس رضایت بیشتری کسب میکنند.
شاید متوجه شده باشید که داستانهای موفقیتِ بسیاری با این تصویر شروع میشود که کودکی زیرِ پتو، نصفِ شب، در حال خواندنِ کتابی و لذت بردن از آن است. جیمز کارول معتقد است که خواند «زمانی است که افراد با خودشان ارتباط برقرار میکنند»، خواندن در حقیقت فقط کلمات را به خورد ما نمیدهد، بلکه اطلاعاتی ما را با اطلاعاتی آشنا میکند که بتوانیم در موردشان فکر کنیم و ذهنمان را شکل دهیم وهویتمان را بسازیم.
بهنظر میرسد کتاب خواندن، آن هم به صورت فیزیکی، احساسی متفاوت با تمرکزی بیشتر به انسان میدهد. چاپی بودن کتاب همگامب مهم جلوه میکند که متوجه میشویم در حال خواندنشان تمام حواسپرتیهای دنیای دیجیتال را پشت سر میگذاریم و کامل برعمل خواندن متمرکز میشویم.
کتابهای الکترونیکی اگرچه بنظر انعطافپذیرتر و قابل تطبیق تر میآیند، باید به این مسأله توجه کرد که همین انعطاف بیش از حد، خواندن را سخت و سختتر میکند، بهگونهای که تمرکز بر روی یک متن و ادامه آن میتواند به دفعات منقطع شود و رشتهٔ افکار را پاره کند.
ما باید این سوال را از خود بپرسیم : آیا واقعا «بیشتر» و «سریعتر» خواندن ضرورتاً یک مزیت است؟
اکنون شاید منظور رمان نویس معروف اومبرتو اکو را بهتر متوجه شویم، کسی که گفت : « کتاب مانند قیچی، چکش، قاشق و چرخ است. یکبار اختراع شد و دیگر قرار نیست ارتقا پیدا کند.»
مترجم : نوید نصرالهی شهری