دلایل زیادی برای نوشتن یک کتاب وجود دارد. شاید بخواهید دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهید، شاید قصد داشته باشید خود را بهعنوان یک صاحب نظر در زمینهای معرفی کنید، و یا شاید داستانی دارید که میخواهید دیگران بدانند و احساس میکنید باید گفته شود.
اما چطور شروع کنیم؟ شاید همین قدم اول، که سختترین مرحله نوشتن است، شما را از شروع کار بازدارد. داشتن ایده در ذهن و یک کاغذ خالی جلوی چشمانتان احساس ترسناکی است!
همانند بسیاری دیگر از امور در زندگی روزمره که با یک دستورالعمل پیش میروند، نوشتن کتاب هم مراحلی دارد که باید در نظر بگیرید. شاید یک راه آن پیروی از بزرگان این راه باشد، از نویسندگان معروفی مانند استفان کینگ یا جی کی رولینگ.
البته همهٔ ما از شروع یک کار جدید هراسانیم و مدام آن را به تعویق میاندازیم. حتی گاهی آن را آغاز میکنیم و سپس بیانگیزه میشویم. در ادامه باهم به بررسی ۵ قدم اساسی و کاربردی در راستای نوشتن یک کتاب میپردازیم. شاید دانستن وعمل کردن به آن زندگی شما را دستخوش تغییرات بسیاری کند.
قدم اول؛ مشخص کنید کتاب قرار است با چه چیزی شروع شود.
منظور این نیست که در مورد فصل اول کتابتان فکر کنید، خیر! باید بدانید هدف اصلی کتاب چیست؟ درونمایه آن، داستان کلی و یا ایدهٔ پشت آن دقیقا چیست؟ باید شکل و روند کتاب را مشخص کنید. به عنوان مثال، جورج مارتین در حال نوشتن کتابی دیگربود که ایدهٔ کتاب «بازی تاج و تخت» به ذهنش خطور کرد. یافتن صحنه یا ایدهٔ اولیه چیزیست که باید یافت شود. در خصوص داستانها، به یاد داشته باشید که داستان شما میتواند با خود داستان اصلی شروع نشود و با توصیف منطقهای دورافتاده یا شخصیتی نامرتبط با داستان اصلی داستان باز شود.
ما معمولا نویسندگان مشهور را افرادی با ذوق و استعداد خدادادی میدانیم، این در حالیست که آنها هم دقیقا احساس مشقت و استیصالی که شما دارید را تجربه کردهاند. جی کی رولینگ،نویسندهٔ نامی، معتقد است گاهی حتی صفحات آغازیای که نوشتید ممکن است بعداً دور ریخته شوند و تغییر کنند. اهمیتی ندارد، کتاب باید از جایی شروع شود.
تنها این نکته را باید در خاطر داشته باشید که شروع کتاب باید با ایدهٔ کلی که در ذهن دارید مطابقت داشته باشد. سعی کنید در فصل اول هم داستان یا ایده را به جایی برسانید که چیزی دستگیر خواننده شود. از تکرار کلمات بپرهیزید و سعی کنید تمام دارایی خود را در این فصل خرج نکنید.
یادتان باشد، هنوز کتاب را ننوشتهاید، مرحلهٔ اول فقط رسیدن به ایدهٔ فصل اول است، نه نوشتن آن!
قدم دوم؛ مشخص کنید کتاب چگونه به اتمام خواهد رسید
شاید به اندازهٔ کافی شوق و ذوق نوشتن کتاب را داشته باشید، ولی منطقیتر است اگر قبل از نوشتن آن بدانید قرار است کتاب نهایت خواننده را کجا ببرد. نوشتن یک طرح کلی برای شروع نویسندگی یک کتاب ضروری است. نقشهٔ راه را باید داشته باشید تا در میان راه گم نشوید. با داشتن این طرح کلی، میتوانید مطالب و ایده های خود را تقسیم کنید و مشخص کنید که هریک در کدام بخش کتاب بیایند. کاری که از شما انتظار میرود مانند کاریست که یک معمارانجام میدهد. معماری بدون نقشه امکانپذیر نیست، و این امری مسلم است.
بهخاطر داشته باشید، هرچه کتاب و ایدهٔ شما پیچیدهتر باشد، زمان بیشتری باید برای نوشتن و فکر کردن به طرح کلی بگذارید.
قدم سوم؛ نوشتن را آغاز کنید
خیلی ساده بنظر میرسد، اکنون باید دست به قلم شوید و شروع کنید به نوشتن. این یک حقیقت است و باید بپذیریم نویسنده شدن بدون نویسندگی امکان ندارد. نوشتن هم کاری زمانبر و دشوار است. دانستن اینکه چطور آغاز کنیم بدون انجام دادنش فایدهای ندارد و کمکی نمیکند. پس در این مرحله نوشتن را شروع میکنیم.
در این مرحله باید به چند نکته اساسی توجه کرد:
- تمرکز کامل داشته باشید و هرچیزی را که حواستان را پرت میکند کنار بگذارید. بسیاری از نویسندگان به همین دلیل نوشتن روی کاغذ را به تایپ کردن ترجیح میدهند. نوشتن با قلم به شما همچنین کمک میکند که روند پیشرفت خود را ملاحظه کنید. علاوه براین، خودش در زمان تایپ شدن، یک مرحله ویرایش شما را تکمیل میکند.
- قرار نیست کل کتاب را در یک دوره بنویسید. یادتان باشد، نوشتن کتاب زمانبر است و نوشتن آن به زمان و انرژی نیاز دارد، به وقفه و استراحت هم همچنین. سعی کنید تعداد کلماتی که مینویسید را دنبال کنید، بدانید که هرروز چند لغت به کارتان اضافه میشود. از این طریق روتین خود را حفظ میکنید و در صورت کم کاری میتوانید آن را جبران کنید.
قدم چهارم؛ ویراستاری
زمانی که دانشآموز بودم، همیشه از بازخوانی و تصحیح نوشتههایم متنفر بودم. کار خسته کننده وسختی بود، همیشه هم من را ناامید میکرد، زیرا کلمات آنقدر که در ذهنم ما زیبا هستند روی کاغذ زیبا جلوه نمیکنند. تمامی مولفان کتاب حتی مولفین بزرگ دنیا نیز نیاز ضروری و مبرم به یک ویراستار حرفهای دارند. یک ویراستار حرفهای محتوای داستان را تغییر نمیدهد و با اجزاء و اصول آن کاری ندارد، بلکه سعی میکند نوشته مولف را در بهترین حالت و با تمام پتانسیل آن به خواننده ارایه کند. بر فرض مثال، ویراستار همانند یک آشپزی است که فارغ از ماهیت و کیفیت مواد اولیه برای پخت یک غذا، سعی میکند با هرآنچه در دست دارد و با استفاده از آنها بهترین و خوش طعمترین غذای ممکنه را طبخ کند.
قدم پنجم ؛پذیرش کتاب از سوی ناشر
به یقین میتوان گفت این سختترین مرحلهٔ نوشتن کتاب است. به یاد داشته باشید، اگر این کتاب اولتان است و میخواهید با یکی از ناشرین سنتی کار کنید، کارتان باید حیرت آور باشد. ناشرین برای چاپ به هر کتابی اطمینان نمیکنند.ضمناً باید متوجه باشید که کتاب شما کامل نیست و همه قرار نیست کتابتان را دوست داشته باشند، قرار است دفعات زیادی «نه» بشنوید و انتقادات زیادی از کارتان شود. تنها بهخاطر داشته باشید حتی اگر یک درصد مردم کتاب شما را دوست داشته باشند، به پرفروشترین کتاب تاریخ تبدیل خواهید شد! پس دست بر ندارید و به تلاش خود را ادامه دهید.
مترجم:نوید نصرالهی شهری